کسب و کار

این وبلاگ به آموزش کسب و کار می پردازد.

کسب و کار

این وبلاگ به آموزش کسب و کار می پردازد.

بایگانی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مدیریت بازاریابی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

در مدیریت دموکراتیک مدیر به کارکنان اجازه می دهد در تصمیم گیری ها شرکت کنند، در نتیجه تصمیمات سازمان بر اساس نظر اکثریت آرا خواهد بود.

البته این بدان معنا نیس که همه افراد حق اظهار نظر و رای دادن دارند.

 مزایای مدیریت دموکراتیک

 

ایجاد فرصت تصمیم گیری برای کارکنان می باشد.این مزیت به مدیر امکان می دهد که مسائل را از زوایای مختلف بسنجد.

 

وقتی ایده های زیادی مطرح می شود باعث ایجاد خلاقیت شده، و نوآوری در سازمان به وجود می آید.

 

وقتی موسسه از چنین روندی استفاده می کنند کارکنان احساس می کنند که به راستی آنها در تصمیم گیری ها شرکت می کنند.
این باعث می شود که با تمام وجود برای شرکت مایه گذاشته و حتی جان خود را نیز فدا کنند.

 

مدیریت دولتی باعث می شود سازمان از مدیریت سالاری کلاسیک فاصله گرفته 
این امر موجب می شود مدیران سطح بالا سیاست بی طرفی به خود نگیرند و با مشارکت در تصمیم گیری ها خود را متعهد به سازمان کنند.

 

معایب مدیریت دموکراتیک

البته امروزه کارشناسان به این نتیجه رسیده اند که این کار روند سرعت پیشرفت سازمان را پایین می آورد،

و سرعت عمل لازم در پاسخگویی به بحران را ندارد.

 

همچنین ممکن است بعضی از کارکنان از این عمل سو برداشت کرده و پای خود را از گلیم خود درازتر نمایند.

که اگر مدیریتی باتجربه در سازمان وجود نداشته باشد موجب می شود سلسله مراتب سازمانی با مشکل مواجه شود.

امروزه شهروندان انتظار خدمات و محصولات با کیفیت تری را دارند.

 بنابراین سازمان ها با رویکرد به این نوع از مدیریت به شهروندان و ذینفعان این امکان را می دهد تا آن ها بتوانند در موضوعات عمومی مشارکت داشته باشند و در نهایت انتظار سازمان ها و پرسنل تغییر می کند.

این سبک زمانی کارآمد است که همه افراد به صورت گروهی کار کنند.

ولی اگر کارکنان همسو و هم فکر نباشند و وقت کافی برای جلسات نباشد و یا انگیزه رقابتی وجود نداشته باشد،

این سبک کارایی لازم را نخواهد داشت.

گروه آموزشی ماهان تیموری
ارائه دهنده آموزش های کسب و کار ، کارآفرینی ، بازاریابی شبکه ای

 

برای دانلود PDF مقاله روی لینک زیر کلیک نمایید

 

  • مهسا فرازمند
  • ۰
  • ۰

مدیریت تکنولوژی

در: مدیریت | در تاریخ: ۳۰ مهر ۹۵

بیش از آنکه بخواهیم مدیریت تکنولوژی را تعریف کنیم ابتدا باید با تعریفی از خود واژه تکنولوژی آشنا شویم.

تکنولوژی استفاده عملی از دانش و مهارت برای ساخت ابزار و ماشین آلات جدید می باشد. همچنین از آن به عنوان ابزاری در دست بشر برای تسلط بر محیط اطلاق می شود.

صاحب نظران مدیریت دریافتند که تکنولوژی یکی از عناصر مهم در تعریف تجارت و بازرگانی رقابتی می باشد.

در واقع تکنولوژی یک عامل رقابتی بسیار مهم برای کشورها در سطح کلان است.

مدیریت تکنولوژی که ساختار آن برگرفته از مدیریت تحقیق و توسعه است در ادبیات مدیریت، مسائلی چون ارزیابی پروژه، توسعه و پیش بینی تکنولوژی را شامل می شود.

اما تاکید اصلی آن روی دارایی های تکنولوژک سازمان می باشد.

مدیریت تکنولوژی با پیوند بین اصول مهندسی و علم مدیریت به منظور دست یابی به اهداف استراتژیک سازمان به برنامه ریزی و اجرای قابلیت های تکنولوژی می پردازد.

این تعاریف از مدیریت تکنولوژی دربرگیرنده خلق تکنولوژی های جدید، استفاده کارا از تکنولوژی های موجود، همچنین سازگاری با تغییرات تکنولوژیک در افراد و سازمان ها و حتی جامعه می باشد.

چارچوب کاری مدیریت تکنولوژی

•    شناسایی تکنولوژی هایی که برای سازمان حائز اهمیت است
•    انتخاب تکنولوژی مناسب
•    خرید تکنولوژی انتخاب شده
•    بهره برداری از تکنولوژی برای خلق سود
•    محافظت از دانش و تجربه به کار رفته

مدیریت تکنولوژی دارای ابعاد ملی، سازمانی و فردی است. در سطح ملی یا دولتی، مدیریت تکنولوژی به شکل گیری سیاست های عمومی کمک میکند. در سطح بنگاه به ایجاد و تثبیت بنگاه های رقابت پذیر می انجامد. و در سطح فرد به ارتقاء ارزش فرد در جامعه کمک می کند.

مدیرت تکنولوژی در سطح بنگاه

در این نوع مدیریت اکثر مهندسان و مدیران صرفاً به ابعاد عملیاتی و نتایج کوتاه مدت  توجه دارند و به مقولات استراتژیک بی توجه هستند. این کوته بینی  موجب شده است که تأثیرات اقدامات امروز خود را بر آینده‌‌ی سازمان نادیده بگیرند. مدیریت تکنولوژی با تأکید بر اهداف استراتژیک سازمان، به حذف این نارسایی از سیستم مدیریت کمک می‌کند. مدیریت تکنولوژی، مدیران را در تلاش هایشان برای بهبود بهره وری، افزایش اثربخشی، و تقویت جایگاه رقابتی بنگاه هدایت می‌کند.

مدیریت تکنولوژی در سطح ملی

مدیریت تکنولوژی در سطح ملی بیشتر بر نقش سیاست های عمومی در پیشبرد علم و تکنولوژی متمرکز است و تأثیرات کلی تکنولوژی بر جامعه  و به ویژه نقش آن در توسعه‌ی اقتصادی پایدار، را مورد بحث قرار می دهد.

مدیریت تکنولوژی در سطح ملی مقولاتی همچون تأثیر تحولات تکنولوژیک بر مردم، نیازهای آموزشی آنان در ارتباط با تکنولوژی، تأثیر تکنولوژی بر سلامتی و ایمنی، و پیامدهای زیست محیطی تکنولوژی را در بر می گیرد.

از جمله  سیاست های پشتیبان مدیریت تکنولوژی

•    نقش فعال حاکمیت در تشویق تکنولوژی 
•    بسط تسهیلات لازم برای ترویج و توسعه تکنولوژی   
•    پیش بینی تمهیدات لازم برای جذب تکنولوژی و کاربرد سریع ابداعات و نوآوری ها
•    اییجاد محیطی که پذیرای اندیشه های نو باشد
•    ایجاد پیوندی ضروری مابین مدیریت تکنولوژی با مدیریت تجاری و بازار

  هدف اصلى مدیریت تکنولوژى آن است که با شناخت صحیح ماهیت تحولات فنى، بالاخص در حوزه تکنولوژی های پیشرفته تلاش نماید تحولات را به گونه ای  ساماندهى نماید که نه تنها شرکت ها و بنگاه های  مختلف بتوانند با اطمینان به تکنولوژی های  خود اتکا نمایند، بلکه با فرصت طلبی، زمینه‌ موفقیت آنها را در عرصه رقابت جهانى نیز فراهم شود.

  • مهسا فرازمند
  • ۰
  • ۰

 تعریف مدیریت بازاریابی

 

مدیریت بازاریابی به عنوان تجزیه و تحلیل، برنامه ریزی، اجرا و کنترل برنامه هایی تعریف می شود که برای نیل به اهداف سازمانی تهیه می گردد؛ برنامه هایی با هدف ایجاد و حفظ مبادلات نافع با خریداران(کاتلر، ۴۴،۱۳۸۳).

 

به عبارت کامل تر مدیریت بازاریابی فرآیند کاملی از برنامه ریزی، سازماندهی، تأمین پرسنل، هدایت و رهبری مجموعه فعالیتهای پژوهشی در مورد بازار و محیط بازاریابی، نیازهای مشتریان، تولید کالاهای دارای پتانسیل فروش و سعی در پیشبرد فروش آنها از طریق ایجاد تنوع و تغییرات در زمان و مکان برای رسیدن با هدف حداکثر کردن سود و تسلط بر بازار، از طریق بکاربستن استراتژی های هفتگانه آمیخته بازاریابی تعریف شده است (کفاش‌پور، ۱۳۷۸، ۸).

تصور عمومی از مدیریت بازاریابی، تلاش برای یافتن مشتریان کافی برای محصولات فعلی شرکت می باشد، اما این نوع نگاه بسیار محدود است.

در هر مقطع زمانی، یک شرکت ممکن است یا با فقدان تقاضا یا تقاضای کافی بی قاعده و غیرمعقول و یا تقاضای زیاد از حد روبرو باشد و این وظیفه مدیریت بازاریابی است که راه حل های لازم برای روبرو شدن با این وضعیت‌ را بیابد.

 

وظیفه مدیریت بازاریابی نه فقط جستجو برای تقاضا و افزایش آن است، بلکه تغییر و حتی کاهش آن  نیز، بر عهده او است.

بنابراین، برای نیل به اهداف شرکت، مدیریت می کوشد به طریقی که می تواند سطح، زمانبندی و ماهیت تقاضا را تحت تأثیر قرار دهد. به عبارت ساده، مدیریت بازارایابی، همان مدیریت سطح تقاضا است.

مدیریت بازاریابی وظایف زیر را برعهده دارد

جمع آوری و بررسی اطلاعات به منظور تشخیص وضعیت و استعداد بازار و به طور کلی تعیین نیاز مصرف کنندگان مورد نظر.
تعیین هدف های بازاریابی با توجه به نتایج اطلاعات بدست آمده و منابع شرکت.

ترکیب بازاریابی (Mix Marketing) که  عناصر عمده آن عبارتند از محصول، قیمت، کانال های توزیع و فعالیت های  پیشبرد فروش که این عناصر به عنوان فعالیت های قابل کنترل مدیریت بازاریابی می باشند.

 

مدیران بازاریابی باید به این سوالات جواب دهند که چه محصولی، با چه قیمتی تولید و در چه مکانی عرضه نمایند و با چه شیوه تبلیغاتی به اطلاع مصرف کنندگان برسانند.

در نتیجه مدیریت بازاریابی با توجه به نیاز مصرف کنندگان و منابع سازمان باید کالا یا خدمات موردنیاز مصرف کنندگان را تهیه و عرضه نمایند.

سازماندهی: به منظور اینکه مدیریت بازاریابی بتواند به اهداف موردنظر برسد باید فعالیت های بازاریابی خود را سازماندهی نماید و نیروی انسانی و آموزش لازم را تامین نماید و ضمنا جهت پیشبرد فعالیت ها هماهنگی های لازم را داشته باشد.

کنترل و یا نظارت: به منظور اینکه فعالیت ها با توجه به برنامه پیش برود مدیریت بازاریابی باید در مقاطع زمانی مختلف عملکرد را با برنامه مورد بررسی و مقایسه قرار دهد و در جهت رفع مشکلات و تجدید نظر در برنامه اقدام نماید.

علاوه بر وظایف مذکور، ایجاد تقاضا برای محصول و خدمات ارائه شده نیز جزو وظایف مدیریت بازاریابی می باشد.

مدیریت بازاریابی وظیفه دارد «مقدار»، «زمان» و «خصوصیات» تقاضا را طوری هماهنگ کند که سازمان بتواند به اهداف خود برسد.

  • مهسا فرازمند